ღ چشمان ما در انتظار توستღ

سرآغاز کلام

سلام دردونه ی من وبابایی.امروز اولین روزیه که میخوام از تو بنویسم.واقیتش قرار بود دیروز این کارو بکنم اما نشد.از امروز قرار گذاشتم هر روز یه مطلب واست بنویسم البته مطمین باش باباییت رو هم مجبور میکنم واست خاطره بنویسه دلبندم تو هنوز نیستی اما من دایم به تو فکر میکنم.نمیدونم باید چیکار کنم  همش فکرم مشغول اینکه فقط سالم باشی و من وبابایی در کنار تو یه زندگی آروم داشته باشیم.نمیدونم دختری یا پسر اما هر چی باشی با جون و دل میخوامت.انقد که شبا  فقط و فقط با رویای تو به خواب میرم.عزیزکم بی صبرانه منتظر توام  و امیدوارم بتونم مادر خوبی واست باشم.تو که هنوز تو آسمونایی واسه من وباباییت دعا کن. ...
13 آذر 1392

منتظرم

دلم می خواد مادر بشم! دلم می خواد احساس کنم یه موجود کوچولو  در وجودم  رشد  میکنه  و از وجودم تغذیه میکنه و با عشق من بزرگ میشه.     دلم میخواد در آغوشم بگیرمش .....بفشارمش ....ببوسمش.....ببویمش    دلم می خواد وقتی انگشتاش رو لمس می کنم یا وقتی می بوسمش تمام وجودم گرم بشه...دلم میخواد توی دلم یه حسی بیاد که هیچ حسی با اون قابل قیاس نیست   دلم می خواد تو بغلم فشارش بدم و با صدای گریه اش از خواب بپرم و به سختی های مادری غر بزنم!   دلم می خواد شبهایی که می ترسه بیاد کنارم و آروم شه.   دلم کودکی میخواد بسیار شبیه به پدرش .....   دلم یه فرشته کوچولوی ناز میخواد ...
13 آذر 1392

کودک من

عاقبت در یک شب از شبهای دور کودک من پا به دنیا می نهد آن زمان بر من خدای مهربان نام شورانگیز مادر می دهد بینمش روزی که طفلم همچو گل در میان بسترش خوابیده است بوی او چون عطر پاک یاسها در مشام جان من پیچیده است پیکرش را می فشارم در برم گویمش چشمان خود را باز کن همچو عشق پاک من جاوید باش در کنارم زندگی آغاز کن!
13 آذر 1392

منم مامانی

سلام عزیزدلم خوبی کوچولوی من؟؟؟الان بابایی خوابیده و من هنوز بیدارم.انقد که دنبال سیسمونیمو عکسای نی نی هارو نگاه میکنم بعضی وقتا بابایی حوصلش سر میره اما چه کنم دست خودم نیست.قول داده بودم هر روز یه مطلب واست بنویسم ببخشید عزیزم سرم شلوغه.راستشو بخوای هنوز به باباییت نگفتم که این وبلاگو واست درست کردم انشاالله هر وقت اومدی تو دلم این راز سر به مهر رو فاش میکنم وازش میخوام حتما حتما واست خاطره بنویسه.دردونه من هر شب دارم اسید فولیک میخورم که سالم باشی و سلامت.همه آزمایشای قبل از بارداری رو هم انجام دادم فقط مونده دندانپزشکی که انشاالله فردا زنگ میزنم به مطب و وقت میگیرم.عزیزدلم من وبابایی قرار گذاشتیم انشاالله آخرای آبان واسه بارداری اقدام ک...
13 آذر 1392

درد و دل

سلام عزیزدلم.هرشب بیشتر به داشتنت فکر میکنم.نمیدونم میتونم منم مامان بشم یا نه.اگه نشم چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟حتی فکرش واسم عذاب آوره.خیلی به وبلاگای دیگه هم سر زدم مخصوصا اونایی که منتظر نی نی ان مثه من.همشون از خدا یه کوچولو میخوان که به زندگیشون شادی ببخشه.عسلکم من خیلی میترسم از اینکه شاید نتونم هیچوقت مامان بشم.توروخدا واسم دعا کن عزیزم که خدا به زودی چندتا کوچولوی ناز وسالم مثه خودتو به من و همه ی اونایی که چشم انتظارن ببخشه.ای خدای بزرگ تورو به همین ولادت باسعادت حضرت رضا ققسمت میدم اونایی که کوچولو دارن  رو زیر سایه خودت حفظشون کن و به من و امثال منم از غنچه های باغ بهشتت ببخش.آمین کنجد مامان  تو که به خدا خیلی نزدیکی واسه من ...
13 آذر 1392

معذرت مامانی

سلام عزیز دلم .حالت خوبه کنجد مامان.ببخشید که انقد دیر بهت سر میزنم واقعیتش یه فکرایی تو ذهنمه.میخوام خاطرات خودمو بابایی رو هم از همون اول آشناییمون بنویسم و بذارم تو وبلاگ.البته با اجازت عزیزکم.چون جایی از اینجا بهتر سراغ ندارم.فکر کنم بعدا هم که بزرگ شی این مطالب واست جالب باشه.کنجدم هر وقت که من این مطالبو واست مینویسم باباییت خواب پادشاه هفتم رو میبینه.البته حقم داره خوب باید صبح زود بره اداره.فندق مامان گفتم بابایی از وبلاگت خبر نداره اما اونروز کنجکاو شد منم بهش گفتم البته هنوز بهش نشون ندادم اما به موقش حتما این کارو میکنم. دوستت دارم کنجدم.قراره انشاالله با خواست خدا تا 2 ماهه دیگه بیای تو دلم.خودتم واسه اومدنت به درگاه خدای مهربو...
13 آذر 1392

کنجد مامان

سلام عزیزدلم امروز خیلی خوشحالم نمیدونم چرا اما خیلی ذوق دارم.میخوام برم بازار و چند تا عروسک خوشکل واست بخرم فقط باید یه چیزی بگیرم که مناسب هر دوجنس باشه چون من که نمیدونم شما دختری یا پسر؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟دوست دارم اتاقتو تزیین کنم و برات لباس بخرم اما همش میگم نکنه فردا روز لباسای خوشکل تر از راه برسن.چندتا قاب عکس فانتزی برات گرفتم البته همراه بابایی.یه دونه هم خرسی خوشکل دارم که باباییت موقع عقد واسم خریده اونم میزارم تو اتاقت.راستش کنجدمامان نمیخوام نظراتم رو بهت تحمیل کنم واسه همین زیاد واست چیزی نمیخرم تا خودت بزرگ شی و با سلیقه خودت واست اتاقتو تزیین کنم. واسه دیدن روی ماهت بی صبرانه منتظرم.کوچولوی آسمونی من تو که به خدا خیلی نزدیکی واس...
13 آذر 1392

عززیززم

سلام عزیز من.قرار بود با باباییت صحبت کنم که واسه اومدنت یه ماه زودتر اقدام کنیم.باباییت هم اوکی رو داد.حالا قراره 4 یا 5 آبان واسه اومدنت اقدام کنیم.نمیدونم خوشحال باشم یا ناراحت.آخه میدونی بعضیا میگن خیلی زوده از حالا.اما خودم دوس دارم از این یک نواختی در بیایم.فقط خوشکلم قول بده خیلی اذیت نکنی هاااااااا.باشه عزیزم؟؟ دوستت دارم کنجد من.میبوسمت از نوع آبدارش ...
13 آذر 1392