ღ چشمان ما در انتظار توستღ

یلدا 1392

  شب یلداست؛ شبى که در آن انار محبت دانه مى شود و سرخى عشق و عاطفه، نثار کاسه هاى لبریز از شوق ما؛ شبى که داغى نگاه هاى زیباىبزرگ ترها در چشمان کودکان اوج مى گیرد و بالا مى رود.   همسر خوبم یلدات مبارک دوستت دارم. عزیزدلم یلدات مبارک قربونت بره مامانی     دوستای گلم یلدای همگی مبارک و در آغاز زمستان هرگز زمستانی مباد ، بهار آرزوهایتان     ...
1 دی 1392

سرآغاز کلام

سلام دردونه ی من وبابایی.امروز اولین روزیه که میخوام از تو بنویسم.واقیتش قرار بود دیروز این کارو بکنم اما نشد.از امروز قرار گذاشتم هر روز یه مطلب واست بنویسم البته مطمین باش باباییت رو هم مجبور میکنم واست خاطره بنویسه دلبندم تو هنوز نیستی اما من دایم به تو فکر میکنم.نمیدونم باید چیکار کنم  همش فکرم مشغول اینکه فقط سالم باشی و من وبابایی در کنار تو یه زندگی آروم داشته باشیم.نمیدونم دختری یا پسر اما هر چی باشی با جون و دل میخوامت.انقد که شبا  فقط و فقط با رویای تو به خواب میرم.عزیزکم بی صبرانه منتظر توام  و امیدوارم بتونم مادر خوبی واست باشم.تو که هنوز تو آسمونایی واسه من وباباییت دعا کن. ...
13 آذر 1392

منتظرم

دلم می خواد مادر بشم! دلم می خواد احساس کنم یه موجود کوچولو  در وجودم  رشد  میکنه  و از وجودم تغذیه میکنه و با عشق من بزرگ میشه.     دلم میخواد در آغوشم بگیرمش .....بفشارمش ....ببوسمش.....ببویمش    دلم می خواد وقتی انگشتاش رو لمس می کنم یا وقتی می بوسمش تمام وجودم گرم بشه...دلم میخواد توی دلم یه حسی بیاد که هیچ حسی با اون قابل قیاس نیست   دلم می خواد تو بغلم فشارش بدم و با صدای گریه اش از خواب بپرم و به سختی های مادری غر بزنم!   دلم می خواد شبهایی که می ترسه بیاد کنارم و آروم شه.   دلم کودکی میخواد بسیار شبیه به پدرش .....   دلم یه فرشته کوچولوی ناز میخواد ...
13 آذر 1392

کودک من

عاقبت در یک شب از شبهای دور کودک من پا به دنیا می نهد آن زمان بر من خدای مهربان نام شورانگیز مادر می دهد بینمش روزی که طفلم همچو گل در میان بسترش خوابیده است بوی او چون عطر پاک یاسها در مشام جان من پیچیده است پیکرش را می فشارم در برم گویمش چشمان خود را باز کن همچو عشق پاک من جاوید باش در کنارم زندگی آغاز کن!
13 آذر 1392

منم مامانی

سلام عزیزدلم خوبی کوچولوی من؟؟؟الان بابایی خوابیده و من هنوز بیدارم.انقد که دنبال سیسمونیمو عکسای نی نی هارو نگاه میکنم بعضی وقتا بابایی حوصلش سر میره اما چه کنم دست خودم نیست.قول داده بودم هر روز یه مطلب واست بنویسم ببخشید عزیزم سرم شلوغه.راستشو بخوای هنوز به باباییت نگفتم که این وبلاگو واست درست کردم انشاالله هر وقت اومدی تو دلم این راز سر به مهر رو فاش میکنم وازش میخوام حتما حتما واست خاطره بنویسه.دردونه من هر شب دارم اسید فولیک میخورم که سالم باشی و سلامت.همه آزمایشای قبل از بارداری رو هم انجام دادم فقط مونده دندانپزشکی که انشاالله فردا زنگ میزنم به مطب و وقت میگیرم.عزیزدلم من وبابایی قرار گذاشتیم انشاالله آخرای آبان واسه بارداری اقدام ک...
13 آذر 1392

درد و دل

سلام عزیزدلم.هرشب بیشتر به داشتنت فکر میکنم.نمیدونم میتونم منم مامان بشم یا نه.اگه نشم چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟حتی فکرش واسم عذاب آوره.خیلی به وبلاگای دیگه هم سر زدم مخصوصا اونایی که منتظر نی نی ان مثه من.همشون از خدا یه کوچولو میخوان که به زندگیشون شادی ببخشه.عسلکم من خیلی میترسم از اینکه شاید نتونم هیچوقت مامان بشم.توروخدا واسم دعا کن عزیزم که خدا به زودی چندتا کوچولوی ناز وسالم مثه خودتو به من و همه ی اونایی که چشم انتظارن ببخشه.ای خدای بزرگ تورو به همین ولادت باسعادت حضرت رضا ققسمت میدم اونایی که کوچولو دارن  رو زیر سایه خودت حفظشون کن و به من و امثال منم از غنچه های باغ بهشتت ببخش.آمین کنجد مامان  تو که به خدا خیلی نزدیکی واسه من ...
13 آذر 1392