کوچولوی خواستنی من
چند روزی هست که واست ننوشتم البته خبری هم نیست.خداروشکر همه خوبن و ما هم خوبیم.دیروز بابایی تا ساعت 6 بعدازظهر اداره بود منم همون صبحی رفتم خونه مامانی(مامان خودم)تا ساعت 6 همونجا بودم که بابایی اومد دنبالمو برگشتیم خونه.
دیروز خاله جون(خاله خودم)اومده بود خونه ،دیدن مامانی .بعد از احوال پرسی رو کرد به مامانمو گفت :یه خبر خوش واست دارم
منو و مامانمم سرتاپا گوش.
بعد خاله جون گفت که عروس دایی بزرگم بعد از 12 سال باردار شده.انقده خوشحال شدیم که خدا میدونه.الانم سه ماه اول بارداریشو به خوبی و خوشی پشت سر گذاشته.انشاالله تا پایان 9ماه همینجوری به خوشی تموم شه.طفلکی ها خیلی وقت بود که منتظر بودن.الهی شکر
من که خیلی خوشحال شدم
ایشاالله همه منتظرا زودی دانشون سبز شه همینطور دوستای خوب نی نی وبلاگیم.انشاالله
کوچولوی خوشکلم شمام واسه اومدن پیش ما به درگاه خدای مهربون دعا کن.من و بابایی تو سال جدید منتظرت هستیم.فقط قول بده زیاد منتظرمون نزاری.
دوستت دارم کوچولوی خواستنی من